-
باور کن ...
1392/02/07 17:36
بیشتر از هرکسی ... خودت را دوست داشته باش! جوری که هر کجا نشسته ای ... هر جا که می روی ، در هر کاری که میکنی ... "خــــــــودت " حضور داشته باشد ، یک حضور بی مانند ... اما خالی از تکبر ، حسادت ، ریا ... باور کن ... تا عاشق خودت نباشی .... عاشق هیچ کس نمیتوانی بشوی .... و هیچ کس هم ..... عاشقت نمیشود ...
-
صبر
1392/01/25 17:54
صبورانه در اتظار زمان بمان... ! هر چیز در زمان خودش رخ می دهد . باغبان حتی اگر باغش را غرق آب هم کند درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند... ایـن روزها کـسی بـه خـودش زحـمـت نـمـیدهـد یـک نـفـر را کـشـف کـنـد.. زیـبـایـی هـایـش را بـیـرون بــِکـشـد.. تـلـخـی هـایـش را صـبر کـنـد.. آدم هـای امــروز.. عـشـق هـایِ...
-
غرق شدن
1392/01/17 00:00
آدمی که غرق شود قطعا می میرد … چه در دریــــــــــــــا چه در رویــــــــــــــا
-
خدا
1392/01/16 23:52
-
دیالوگهای ماندگار
1392/01/07 17:13
دیالوگهای ماندگار خاک من کجاست فتاح ؟ خاکی که توش عشق و عاشقی جرمه ؟ (آواز قو - سعید اسدی) وقتی از ایستگاه مترو اومدم بالا, آسمون مثل همیشه کدر و بد رنگ بود. توی هوا پر از دود بود و من نمی دونستم که این آخرین باریه این هوای کثیفو, به ریه های سوختم فرو میدم ! از وقتی هانیه؛ همسرم, گذاشته رفته, دیگه دلم به کار نمیره....
-
دیالوگ های سریال ایزل
1392/01/07 17:12
دیالوگ ها و نصیحت های دایی رامیز اگه بخوایی یه خانواده رو کنار هم نگه داری، هر چقدر هم که سعی کنی، نمیتونی اونی رو که رفتنیه رو نگه داری . ................................... لاعلاجی یعنی اینکه چیزی که دنبالشی جلوی چشمات باشه و نتونی اونو بدست بیاری،، لاعلاجی اصلی وقتیه که چاره دم دست باشه و اونو از دستش بدی....
-
سخنان گوهربار
1392/01/05 14:29
اغلب مردم گلهوار گرد هم مینشینند، بیآنکه دربارهی اوضاع عمومی و تکالیف اجتماعی خود کلمهای به زبان آرند، بلکه تنها از گفتن و شنیدن گفتارهای هزل و یاوه خوشحال و شاد میشوند و میخندند. به راستی این مردم را به راه راست آوردن، بسیار دشوار است. "کنفسیوس"...
-
ملانصرالدین
1388/06/10 17:27
ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار می روم تا درازگوشی بخرم . مرد گفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازگوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند. چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟...
-
پاییز
1387/12/12 17:34
باغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست باغ بی برگی خنده اش خونی است اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد بر آن پادشاه فصلها پاییز...